بهترین مطالب عاشقانه

 گفتی دهانت بوی شیر میدهد…
و…
رفتی …
آهای عشق من …
امشب به افتخار تو دهانم بوی مشروب، بوی سیگار، بوی دروغ میدهد …
برمیگردی ؟؟

عـــشـــق يـــعنــــــي ايـــنکـــه وقــــــتـــي ميـــخـــواي بخـــوابي

يـــه اس ام اس ازش ميــــــاد حتـــي قبـــل ايـــن کـــه بـــدونـــي چـــي نوشـــته

لبـــخنـــد مـــياد روي لبــــــت…

هميـــن که يـــه لحـــظـــه بهـــت فکـــر

ميکــــــرده واســـت انــــــدازه يه دنــــــيا مـــي‌ارزه…....

 چــقــدر مــتــفــاوتـــنــد آدمــهــا . . .
عــشــق بــرای یــکــی دلــگــرمــی . . .
و بــرای دیــگــری ســرگــرمــی . . .

میتــرســم…

کسـی بــوی ِ تنـت را بگیــرد

نغمــه ِ دلـت را بشنــود

و تو خــو بگیــری به مـــآنـدنـش!!!

چـه احســآس ِخـط خطــی و مبـهـمـ یسـت!

ایــن عــآشقــآنـه هــآی حســود مــن …

 آغوشت مرا پناه میدهد از هرگونه افکار مزخرف و ترسناک ...

پس مرا به آغوش بکش که سخت به چنین پناه گاهی محتاجم ...

پناه گاهی از جنسه مهربانی همراه با رایحه ی عشق و علاقه ...

  دچار تناقض عجیبی شده ام...

مرگ حقه
حق گرفتنیه
اما...
خودکشی گناهه!!!

 امروز با هم بودن را تجربه میکنیم و شاید فردا به یاد هم بودن را...
پس بیایید زمان را زیبا کنیم به حرمت خاطرات فردا...

 حسادت یعنی ،...
من هستم...من زند ه م...من دوستت دارم.....بهم توجه کن..!
کنار همه ی دیدنی ها من رو "هم "ببین...!

 نا نوشته ایست اما حک شده بر قلب

"عشـــق ، آرامــــش ، بخشش" ...

 اى دهقان فداکار تو در روزگارى بزرگ شدى که مردى برهنه شد

تا زنان و کودکان زنده بماننداما من در روزگارى نفس میکشم

ک زنى برهنه میشود تا کودکش از گرسنگى نمیرد.

 نه اسمش عشقه،نه علاقه،نه حتی عادت.
حماقت محضه دلتنگ کسی باشی که دلش با تو نیست

 این روزهـا ..
همه ادعا دارند طعم خیانت را چشیده انـد ...
همه ادعا دارند که بـدی را به چشم دیده انـد ...
همه ادعا دارند که تنــهایی را کشیده انـد ...
پـس کیـست کـه ایـن دنیـا را به گنــــد کشیده است..؟!

 میدونید چیه؟؟
مهم نیست که قشنگ باشی قشنگ اینه که مهم باشی حتی برای یه نفر………..

 عشق مثل یک حبه قند است

گاهی می افتد توی فنجان دل ما

حل می شود آرام ... آرام ...

بی آنکه اصلا ما بفهمیم

و روحمان سر می کشد آن را

عاشق می شوی به همین سادگی♥

 از من خواست حـــــلالش کنم !
همان کسی که ...
با بــــی رحمـــی ...
محبت هایم را حـــــرام کرده بود!

 دلتنگی هایم را
روی قاصدک می نویسم،
شاید نسیم ِ قاصدک به دوش
به همان سمتی که تو هستی بوزد...

 دلم میخواست یکی و داشتم . . . 

بعضی وقتا که مردم خستم میکردن . . . 

میومد کنارمو . . . 

دستش و میذاشت دو طرف صورتمو . . . 

زل میزد تو چشام و . . . 

بهم میگفت :

ببین . . . 

تو منو داری

 کــوتــاه که بــیایـی ، از رویـت ... می پَــرَنــد !!!

ســـــاکت که بمانی .... میرود به حساب جواب نداشتنت ....

عمــــرآ بفهمند ... داری جــــان میکَنی تا احترامشان را حفظ کنی ....